بشوللغتنامه دهخدابشول . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ](نف مرخم ) گزارنده ٔ کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گزارنده ٔ کار باشد. (سروری ) (از شعوری ). رجوع به شولیدن شود. || داننده و
بشولفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = بشولیدن۲. بشولنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ کاربشولی که خِرَد کیش شد / از سر تدبیر و خِرَد بیش شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
بشولانیدنلغتنامه دهخدابشولانیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) برانگیزانیدن .بشولاندن . || حرکت دادن و متحرک ساختن و جنبانیدن . (ناظم الاطباء) .