بُردارهای پادموازیantiparallel vectorsواژههای مصوب فرهنگستانهر دو بُرداری که راستاهای موازی و سوهای مخالف داشته باشند
بُردارهای متعامدorthogonal vectorsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از بُردارها که حاصلضرب داخلی دوبهدوِ آنها صفر است
بُردارهای یکامتعامدorthonormal vectorsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از بُردارهای دوبهدومتعامد که اندازۀ هریک از آنها یک است
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه
بولغتنامه دهخدابو. [ ب َوو ] (ع اِ) پوست شتربچه که پر از کاه و مانند آن کرده بر آن شتران دوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): فلان اخدع من البو و انکد من اللو. (اقرب الموا
بولغتنامه دهخدابو. (اِ) بوی . رایحه . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). رایحه و تأثیری که به واسطه ٔ تصاعد پاره ٔ اجسام در قوه ٔ شامه