دوربین جلوfront view camera, F-camera, car front view camera, vehicle front view cameraواژههای مصوب فرهنگستاندوربینی که در جلوی خودرو و بر روی جلوپنجره نصب شده است و تصاویر فضای جلوی خودرو را بر روی نمایشگر خودرو به راننده نشان میدهد
صافی سرعتvelocity filter, apparent velocity filter, fan filter, dip filter, f-k filter, pie-slice filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پالایه که براساس سرعت ظاهری یا برونراند بهنجار عمل میکند
ارزش آتیfuture value, FVواژههای مصوب فرهنگستانارزش یک سرمایهگذاری با نرخ ثابت بازدهی در یک زمان مشخص در آینده
بجرلغتنامه دهخدابجر. [ ب َ ج َ ] (ع اِ) سطبری بن ناف . فتق ناف . مغنده ٔ شکم . (منتهی الارب ). بیرون آمدگی ناف و سطبری بن آن . (منتهی الارب ).
بجرلغتنامه دهخدابجر. [ ب َ ] (ع مص ) برآمده ناف گردیدن و کلان شکم شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرشکم گردیدن از شیر و آب . (آنندراج ) (از منتهی الارب
بجرلغتنامه دهخدابجر. [ ب ُ / ب َ ] (ع ص ، اِ) بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شر. (اقرب الموارد). || کار بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). امر عظ
بجرلغتنامه دهخدابجر. [ ب ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ بجر بمعنی عیبها. (آنندراج ). و منه : ذکر عجره و بجره ، یعنی یاد کرد عیوب و تمامی امور ظاهر و باطن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الا
بجرلغتنامه دهخدابجر.[ ب َ ج ِ ] (ع ص ) برآمده ناف . (اقرب الموارد). || شکم پرشده از شیر و آب . (از اقرب الموارد).
بورلغتنامه دهخدابور. (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است . دارای 316 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بورلغتنامه دهخدابور. (ص ) سرخ . (ناظم الاطباء). سرخ قرمزرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). روباه . اسب . سرخ قهوه ای . سانسکریت «ببهرو» (سرخ قهوه ای ، قهوه ای )، اوستا «بوره » . اساساً
بورکلغتنامه دهخدابورک . [ رَ ] (اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند آش بغرا است . (برهان ). نوعی از طعام . (غیاث ). نوعی از آش ماست . (رشیدی ).نوعی از طعام و گویند آش ماست است .
بورولغتنامه دهخدابورو. (اِ) قرنا [ کرنا ] و شیپور که هنگام صید و شکار می نوازند.(آنندراج ). بوق و شیپور شکارچیان . (ناظم الاطباء).- بوروزن ؛ نفیرچی و قرنانواز. (آنندراج ).|| لو
جبورلغتنامه دهخداجبور. [ ج ُ ] (ع مص ) نیکو کردن حال کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || توانگر گردانیدن کسی را. || بستم بر کاری داشتن . (از منتهی الارب )
مدت گرمامیریthermal death time, TDTواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان لازم برای از کار افتادن یک عامل فعال موجود در غذا در دمای مشخص، معمولاً 121 درجۀ سلسیوس متـ . عدد اف F-value