بوقیلغتنامه دهخدابوقی . (اِ) قسمی گل زینتی . (یادداشت بخط مؤلف ).|| قنطوریون غلیظ است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
بوقیلغتنامه دهخدابوقی . (ص نسبی ) بشکل بوق .- کلاه بوقی ؛ کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ).- || آنکه کلاه بصورت بوق دارد.- بوقی کردن کلاه کس
بَقیگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی نابود ، هلاک ، تخریب ، فراموش شده و از یادها رفته ، بقیه ، آنچه باقی مانده است ، ادامه اش
بوقیداننلغتنامه دهخدابوقیدانن . [ ن ُ ] (معرب ، اِ) اندراسیون . یربطوره . بخورالاکراو. (یادداشت بخط مؤلف ).
بوقیرلغتنامه دهخدابوقیر. (ع اِ مرکب ) نوعی از پرندگان دریایی . (دزی ج 1 ص 129). نوعی پرنده بمصر. (یادداشت بخط مؤلف ).