بوده نانلغتنامه دهخدابوده نان . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نانی که خمیر آن برنیامده باشد و مدت چهل روز آنرا درآفتاب خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
نان بدهلغتنامه دهخدانان بده . [ ب ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) سخی . سخاوتمند. دست و دلباز. که به دیگران نان میدهد. که به اطرافیان و زیردستان نان میرساند. نان رسان . نان ده . سخی خاصه نسبت
بودهلغتنامه دهخدابوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) وجودداشته و هستی داشته . (ناظم الاطباء).وجودداشته . موجود. (فرهنگ فارسی معین ) : ای به ازل بوده و نابوده ماوی به ابد مانده و فرس