بودهلغتنامه دهخدابوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) وجودداشته و هستی داشته . (ناظم الاطباء).وجودداشته . موجود. (فرهنگ فارسی معین ) : ای به ازل بوده و نابوده ماوی به ابد مانده و فرس
کبودهلغتنامه دهخداکبوده . [ ک َ دَ ] (اِخ ) نام چوپان افراسیاب . (برهان ) (آنندراج )(از فرهنگ جهانگیری ). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. (از
کبودهلغتنامه دهخداکبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) رنگی از رنگهای اسب . کبود. || مجازاً، اسب : چرخ است کبوده ای به داغش افشرده بزیر ران دولت . خاقانی .و رجوع به کبود شود. || درختی با
کبودهلغتنامه دهخداکبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیر کوه ، بخش قاین ، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).