بوانلغتنامه دهخدابوان . [ ب ُ ] (ع اِ) ستون پیشین خیمه . ج ، اَبْوِنَة، بون ، بُوَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بوانلغتنامه دهخدابوان . [ ب َ ] (اِخ ) محلی است در حوالی دژسفید فارس . بخوبی معروف ، چنانکه یکی از جنات اربعه ٔ دنیا شمارند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بوان ، شهر کوچک است و غله بو
بوجانلغتنامه دهخدابوجان . (اِخ ) دهی از دهستان لواسان کوچک که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بوگانلغتنامه دهخدابوگان . (اِ) رحم بود یعنی زهدان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 356). بچه دان و زهدان را گویند و بعربی رحم خوانند. (برهان ). رحم باشدکه بچه در آن بود، یعنی زهدان . (ا