بوالبشرلغتنامه دهخدابوالبشر. [ بُل ْ ب َ ش َ] (اِخ ) مخفف ابوالبشر. لقب آدم صفی اﷲ : اصل شر است این حشر کزبوالبشر زاد و فسادجز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر. ناصرخسرو.بشرح شرع محمد
خروب البحرلغتنامه دهخداخروب البحر. [ خ َرْ رو بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مصحف خروب الخنزیر. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اناغورس شود.
رجب البرسیلغتنامه دهخدارجب البرسی . [ رَ ج َ بُل ْ ب ُ ] (اِخ ) از گویندگانی است که گاهی بنام البرسی و گاهی بنام حافظ البرسی و زمانی بنام رجب تخلص کرده است . (از الذریعه ج 9 بخش 2). ص
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه
بولغتنامه دهخدابو. [ ب َوو ] (ع اِ) پوست شتربچه که پر از کاه و مانند آن کرده بر آن شتران دوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): فلان اخدع من البو و انکد من اللو. (اقرب الموا