بژلغتنامه دهخدابژ. [ ب َ / ب ُ ] (اِ) برف و دمه . (برهان ). || سرماریزه را گویند و آن چیزیست که در وقت شدت سرما بمانند زرک و زرورق از هوا ریزد. (برهان ) (ناظم الاطباء). برف ری
بژجلغتنامه دهخدابژج . [ ب َ ژُ ] (اِمص ) در فرهنگ میرزا ابراهیم بمعنی پی-دا کردن چیزی ن-وشته است ، و بژوج با واومعروف هم گ-ویند. رجوع به بژوج و برهان قاطع شود.
بژگلغتنامه دهخدابژگ . [ ب ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).