بوگندلغتنامه دهخدابوگند. [ گ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، آنکه بسیار متعفن است . (یادداشت بخط مؤلف ).
بوندلغتنامه دهخدابوند. [ ب ُ وَ / وِ ] (ص ، اِ) مرد آهسته . || مرد صاحب نخوت و هستی را گویند. (برهان ). مردم صاحب نخوت و تکبر و مردم مغرور و خودبین .(ناظم الاطباء). || درختی را
بوندلغتنامه دهخدابوند. [ ب ُ وُ ] (اِ) نرمی و ملایمت و مسالمت و حلم . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). آهستگی . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا).
بِندِکَگویش دزفولیکلمه ای ست برای سر زنش کودکان ، تشرِ شیرینِ مادرانه به فرزند، (بِندِکَ ، بِندِکِی زَنات ، مَری عَلَمِ بِندِکَ اس)
بَندگویش گنابادی در گویش گنابادی به معنای گیر کردن ، آویزان ماندن ، وابستگی به چیزی یا کسی ، بستن و پر شدن مجرا میباشد.