بولغتنامه دهخدابو. [ ب َوو ] (ع اِ) پوست شتربچه که پر از کاه و مانند آن کرده بر آن شتران دوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): فلان اخدع من البو و انکد من اللو. (اقرب الموا
بولغتنامه دهخدابو. (اِ) بوی . رایحه . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). رایحه و تأثیری که به واسطه ٔ تصاعد پاره ٔ اجسام در قوه ٔ شامه
بولغتنامه دهخدابو. (ع اِ) مانکن . صورت از انسانی که با چوب یا گچ ساخته باشند. عروسک پشت پرده . (از دزی ج 1 ص 124).
بولغتنامه دهخدابو. (ع اِ) مخفف ابو یعنی پدر. (ناظم الاطباء). مخفف ابو در فارسی . مانند بومسلم . بوعلی . بوحنیفه . بولهب . بوجهل . بوبکر. بوسهیل . بوسعید. بوشکور. بونواس . بوال
بولغتنامه دهخدابو. [ ب َ ] (ع اِ) پوست شتربچه ٔ پرکاه کرده را گویند که پیش ناقه ٔ بچه مرده برند تا بگمان فرزند خود شیر بدهد. (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجو
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه
بوجلغتنامه دهخدابوج . [ ب َ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درمانده و رنجور شدن . (ناظم الاطباء). مانده شدن شتر. (از ذیل اقرب الموارد). || سخت درخشیدن برق . (م
بوجلغتنامه دهخدابوج . [ ب َ / بُو ] (اِ) بوچ . تکبر. غرور. || خودنمایی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || کر و فر. (فرهنگ فارسی معین ). برای همه ٔ معانی رجوع به بوچ شود.
بوکلغتنامه دهخدابوک . (صوت ) بود که و باشد که ، در هنگام تمنا اظهار کنند و در عربی عسی و لعل گویند. (آنندراج ). مخفف بود که و باشد که ، باشد. کلمه ٔ تمنا است و بعربی عسی و لعل
بوکلغتنامه دهخدابوک . (ع اِ) آتش گیره . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جایی یا چاهی که در آن غله پنهان کنند. (ناظم الاطباء) : غله کردی به زیربوک نهان چون نرانند بوک بر