ثعلبةلغتنامه دهخداثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابومالک . تابعی است . او از لیث بن ابی سلیم و از او فریابی روایت کند.
ثعلبةلغتنامه دهخداثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کوفی . محدث است . ابن ابی طی وی را در زمره ٔ رجال شیعه آرد و گوید او را تصنیفی است که در آن از جماعتی از اهل سنت روایت
ثعلبةلغتنامه دهخداثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی رقیةاللخمی . صحابی است و حاضر فتح مصر بوده است . (قاموس الاعلام ).
ثعلبةلغتنامه دهخداثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی بلتعه . صحابی است . و در صغر سن درک صحبت رسول کرده است واز اکثر صحابه ٔ کرام روایت دارد. (قاموس الاعلام ). و رجوع به ج 1 ص
اصحاب ثعلبةلغتنامه دهخدااصحاب ثعلبة. [ اَ ب ِ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) پیروان ثعلبةبن عامر بودند که با عبدالکریم بن عجرد نخست از یک طریقت پیروی میکردند ولی پس از چندی ثعلبه از آنان جدا شد
ثعلبلغتنامه دهخداثعلب . [ ث َ ل َ ] (اِخ ) ابن عمرو. پدر خزاعة که بنی خزاعة جمله فرزندان اویند. (مجمل التواریخ و القصص ص 151 و 173).
ثعلبلغتنامه دهخداثعلب . [ ث َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن یحیی بن زیدبن سیارشیبانی بولاء. رجوع به احمدبن یحیی و فهرست ابن الندیم . (ص 110) و الموشح مرزبانی و ارشاد یاقوت (ج 2 صص 133-154
ثعلبلغتنامه دهخداثعلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) روباه ماده یا عام است . روبه . گته سک . و در اختیارات بدیعی آمده است : بپارسی روباه گویند چون به آب بپزند و بر مفاصل طلا کنند بغایت نا