estimateدیکشنری انگلیسی به فارسیتخمین زدن، تخمین، ارزیابی، براورد، دیدزنی، اعتبار، تقویم، قیمت، سنجیدن، بر اورد کردن
سقف برآوردیestimated ceilingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع سقف که به شیوههای مختلف تخمین زده میشود