establishmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیموسسات، استقرار، تاسیس، برقراری، تشکیل، برپایی، موسسه، سازمان، بنگاه، بناء، دسته کارکنان
establishmentدیکشنری انگلیسی به فارسیاستقرار، تاسیس، برقراری، تشکیل، برپایی، موسسه، سازمان، بنگاه، بناء، دسته کارکنان
ایجاد تودهstand establishmentواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوشش درختی ازطریق جنگلکاری و بازکاشت و بازجنگلکاری و زادآوری