ثمامةلغتنامه دهخداثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اُثال الحنفی . رئیس یمامه از مردم قبیله ٔ بنی حنیفه . پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی
ثمامةلغتنامه دهخداثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اشرف النمیری . پیشوای ثمامیة. فرقه ای از معتزله . او شناختن خدای را ضروری نمیشمرد و ببقاء روح یهود و نصاری و مشرکین قائل نبود و می
اصحاب ثمامةلغتنامه دهخدااصحاب ثمامة. [ اَ ب ِ ث ُ م َ ] (اِخ ) پیروان ثمامةبن اشرس نمیری بودندکه آنان را ثمامیه میخواندند. رجوع به ثمامیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1
ثماملغتنامه دهخداثمام . [ ث ُ ] (ع اِ) گیاهی است که بفارسی یز نامند. (منتهی الارب ). یزبُن . و آن از درختان کوهی باشد شبیه به اَثل و از آن حصیر سازند. مؤلف تحفةالمؤمنین گوید: