ثناگستریدنلغتنامه دهخداثناگستریدن . [ ث َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ثنا گفتن : زمین بوس کرد و ثنا گستریدبدانسان که او را سزاوار دید.فردوسی .
ثناگولغتنامه دهخداثناگو. [ ث َ ] (نف مرکب ) ثناگوی . مداح . دعاگو. ستایشگر. حامد. ستاینده : من ثناگوی بزرگانم ومداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم . فرخی .نه بیهده سخنش در م
ثنافرهنگ مترادف و متضاد۱. تحسین، تمجید، حمد، سپاس، ستایش، مدح، مدیح، مدیحه، منقبت ۲. تحیت، درود ۳. سپاس، شکر ۴. دعا، ذکر ۵. ذکرجمیل، ذکرخیر ≠ قدح، هجا، هجو