یغنویلغتنامه دهخدایغنوی . [ ی َ ن َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محفوظبن علی بن اسرافیل بن لیث . مردی ادیب و محدث بود. از ابوبکربن محمدبن احمدبن خنب و جز او حدیث شنید. او درسال 420 هَ . ق
یغنویلغتنامه دهخدایغنوی . [ ی َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به یغنی و آن دهی است از دههای نخشب . (از لباب الانساب ). از مردم دیه یغنی به حوالی نخشب . (یادداشت مؤلف ) : ای دیو ابوا
یغنجلغتنامه دهخدایغنج . [ ی َ ن َ ] (اِ) یغتج . ماری بود زرد بی زهر، می گزد و زخم نکند و بیشتر در معادن و باغ باشد. (از لغت فرس اسدی ). و رجوع به یغتنج شود.
بِیغِ نِسگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی اعتمادی نیست ، اطمینانی وجود ندارد ، معلوم نیست ، مشخص نیست.
فژیغونلغتنامه دهخدافژیغون . [ ف َ ](اِخ ) حکیمی بوده است عجمی نژاد. (برهان ). به چنین نامی در فلاسفه ٔ یونان و روم و حکیمان مشرق برنخوردیم شاید مصحف «قریطون » باشد و احتمال ضعیف م
یغنیلغتنامه دهخدایغنی . [ ی َ ] (اِخ ) قریه ای از نواحی نخشب به ماوراءالنهر. نسبت بدان یغنوی است . (یادداشت مؤلف ). قریه ای است از نواحی نخشب . (از معجم البلدان ).
یغنیلغتنامه دهخدایغنی . [ ی َ] (ص ، اِ) یخنی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غذای پخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به یخنی شود.