یحموملغتنامه دهخدایحموم . [ ی َ ] (اِخ ) آبی است غربی مغیثة. (منتهی الارب ). آبی است در غرب مغیثة. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است . (از معجم البلدان ). || ن
یحموملغتنامه دهخدایحموم . [ ی َ ] (اِخ ) کوهی است در مصر. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). نام قسمتی از جایی است در مصردر شرق قاهره و تمام آن جبال را به صیغه ٔ جمع، یحامیم خوان
یحموملغتنامه دهخدایحموم . [ ی َ ] (ع ص ، اِ) سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیاه سیر. (از معجم البلدان ). هر چیز که سیاه باشد. (دهار). || شب سخت سیاه . (مهذب الاسماء). ||
یحمومفرهنگ انتشارات معین(یَ) [ ع . ] 1 - (ص .) سیاه . 2 - (اِ.) دود. 3 - (اِخ .) نام اسب امام حسین و اسب هشام ابن عبدالملک .
یحمورلغتنامه دهخدایحمور. [ ی َ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). اسم حمار الوحش است . (تحفه حکیم مؤمن ). ج ، یحامیر. || نام ستو