ینبوعلغتنامه دهخداینبوع . [ یَم ْ ] (اِخ ) ینبع. بندرگاهی در حجاز که ینبع نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ینبع شود.
ینبوعلغتنامه دهخداینبوع . [ یَم ْ ] (ع اِ) چشمه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). چشمه ٔ بزرگ . (دهار) : تو ز صد ینبوع شربت می کشی هرچه
ینبعلغتنامه دهخداینبع. [ یَم ْ ب ُ ] (اِخ ) قلعه ای است در راه حاجیان مصر که در آن چشمه ها و نخلستانها و کشتهاست . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دهی است در طرف راست رضوی برای مسافر
ینبعلغتنامه دهخداینبع. [ یَم ْ ب ُ ] (اِخ ) نام بندرگاهی در حجاز. (ناظم الاطباء). شهری و بندری است در کشور عربستان سعودی در ساحل بحر احمر و قریب 10000 تن سکنه دارد. نام قصبه ٔ م
بطن ینبعلغتنامه دهخدابطن ینبع. [ ب َ ن ِ یَم ْ ب ُ ] (اِخ ) جایگاهی است که غزوه ٔ ذی العشیره در آن روی داد و ذی العشیره در ناحیه ای از ینبع واقع است که از مدینه نه برید فاصله دارد.
ینبوبلغتنامه دهخداینبوب . [ یَم ْ ] (اِ) خرنوب نبطی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به خرنوب و ینبوت شود.