disperseدیکشنری انگلیسی به فارسیپراکنده، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن
dispersesدیکشنری انگلیسی به فارسیپراکنده می شود، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن
dispersedدیکشنری انگلیسی به فارسیپراکنده، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن
نامیزهسازemulsifier, disperserواژههای مصوب فرهنگستانهر عاملی که موجب پایداری یک نامیزه شود متـ . عامل نامیزهساز emulsifying agent