dousingدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، روی چیزی آب ریختن، میل زدن، گمانه زدن، خیس کردن، در اب یا چیز دیگری فرو بردن
پیمانه 1doser, dosing chamberواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسیای پیمانهدار که سابۀ قهوه در آن نگهداری میشود و با استفاده از اهرمی مقدار معینی از قهوه را به دست میدهد