زرپیکرلغتنامه دهخدازرپیکر. [ زَ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) که از زر ساخته شده باشد : بدستور بر نیز گوهر فشاندبه کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی .چو نان خورده شد آرزو را بخواندبه کرسی
زورپیچلغتنامه دهخدازورپیچ . (اِ مرکب ) بیماریی است در دستگاه گوارش . پیچش در شکم . (فرهنگ فارسی معین ). پیچش . دل پیچه . مغص . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ذوسنطاریا . (یادداشت ا
زورپیچtenesmusواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تمایل مداوم یا مکرر به دفع مدفوع همراه با درد و احساس کشش احشا، بیآنکه مقدار قابلتوجهی پیخال دفع شود