انتقال تماسcall transfer, CTواژههای مصوب فرهنگستانامکانی در سامانۀ ارتباطات تلفنی که کاربر از طریق آن میتواند با گرفتن شناسۀ خاصی تماس ورودی یا خروجی را به خط دیگری انتقال دهد متـ . انتقال برخوانی
زفولغتنامه دهخدازفو. [ زُ ] (اِ) زبان را گویند و به عربی لسان خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) : سه دیگر زدم بر میان زفوش برآمد سبک جوش خون از گلوش . فردوسی (ا
جزفلغتنامه دهخداجزف . [ ج َ ] (ع مص ) آسان گرفتن کاری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به آسانی و بسیار گرفتن چیزی را. (ناظم الاطباء). بگزاف گرفتن چیزی را. (از متن اللغة) (از دها
کزفلغتنامه دهخداکزف . [ ک َ زَ / ک َ زِ / ک ُ ] (اِ) قیر باشد و آن دارویی است سیاه و بدبوی که بیشتر بر شتران گرگین مالند. (برهان ). قیر باشد که بر کشتیها مالند. (آنندراج ) (انج
گزفلغتنامه دهخداگزف . [ گ َ / گ ُ ] (اِ) قیر و آن صمغی است سیاه که بر کشتی و جهاز مالند. || سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ).
زفلغتنامه دهخدازف . [ زِف ف ] (ع اِ) پرهای ریزه از شتر مرغ یا از هر مرغ که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).