پروانۀ خلبانی تجاریcommercial pilot’s licence, CPLواژههای مصوب فرهنگستانپروانۀ خلبانیکمی هواگردهای ترابری تجاری، خاصِ پروازهای تکنفره
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زَ م َ ] (ع مص )انبوهی کردن و بدوش بر زدن . (تاج المصادر بیهقی ). در تنگنا افکندن . (از صحاح ) (از معجم الوسیط). فشردن یکدیگر را بعلت کثرت و ضیق محل . ر
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زُ م َ ] (اِخ ) پسر عبداﷲ کلبی ، کشنده ٔ ضحاکست روز مرج راهط. (ترجمه ٔ قاموس ). زحمةبن عبداﷲ کلبی کشنده ٔ ضحاک بن قیس است در جنگ مرج راهط. (ازمنتهی الار
زحملغتنامه دهخدازحم . [ زَ ] (ع مص ) انبوهی کردن و بدوش برزدن . (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 257) (تاج المصادربیهقی ) (کنز اللغة) (کشف اللغات ). انبوهی کردن و تنگی نمودن . (آنند
زحملغتنامه دهخدازحم . [ زُ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه یا آن ام الزحم است . (از ترجمه ٔ قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مکه ٔ معظمه و همچنین است ام الزحم . (ازناظ
زحموکلغتنامه دهخدازحموک . [ زُ ] (ع اِ) کشوثاء است . ج ، زَحامیک (منتهی الارب ). کشوثاء. و آن گیاهیست بدون ریشه که بدور درختان می پیچد. ج ،زحامیک . (از متن اللغة) (از اقرب الموار
زحمویهلغتنامه دهخدازحمویه . [ زَ م َ وَی ْه ْ ] (اِخ ) جد زکریابن یحیی است که از محدثان بوده است . (از ترجمه ٔ قاموس ) (از منتهی الارب ). همچنین است درنسخ و صواب بر طبق تحقیق حافظ
ام زحملغتنامه دهخداام زحم . [ اُم ْ م ِ زُ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه . (یادداشت مؤلف ). در اقرب الموارد ام الزحم با الف و لام است . و رجوع به ام رحم شود.