زحللغتنامه دهخدازحل . [ زُ ح َ ] (اِخ ) ستاره ٔ سیاره که بر فلک هفتم تابد و آن نحس اکبر است . و در مدار بضمتین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ستاره ای است از ستارگان . این اس
زحللغتنامه دهخدازحل . [ زَ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || دور گشتن از جای خود. (منتهی الارب ) (از المعجم الوسیط). کلم
زحللغتنامه دهخدازحل . [ زَ ](اِخ ) در کتاب حفصی آمده که جاییست درناحیت یمامه وممکن است مصحف (از زحک ) باشد. (از معجم البلدان ).