تخلخل خوشهایcluster porosity, CP 2واژههای مصوب فرهنگستانآرایهای موضعی از منفذهایی که از ناپایداری قوس و مرطوب بودن الکترود و کثیفی شیار جوش و نادرستی نوسان الکترود و دیگر عوامل به وجود میآیند و بهصورت گروهی در یک
توان شمعیcandlepower, CP 1واژههای مصوب فرهنگستانمعیاری برای اندازهگیری میزان روشنایی حاصل از یک چشمة نور
حسگر موقعیت میللنگcrankshaft position sensor, CP 2, CKPواژههای مصوب فرهنگستانحسگری که سرعت چرخشی میللنگ موتور و موقعیت پیستون درون سیلندر را میسنجد و اطلاعات مربوط به آن را به واپایشگر موتور منتقل میکند
خطمشی گواهیcertification policy, CP 4واژههای مصوب فرهنگستانسیاست حاکم بر همۀ مراحل مربوط به تولید و توزیع و حسابرسی و ابطال گواهیهای رقمی
جزحلغتنامه دهخداجزح . [ ج َ ] (ع مص ) از پی کار خود رفتن . (از ناظم الاطباء). به کار خود رفتن . (از منتهی الارب ). گذشتن به حاجت و کار خود. (آنندراج ). پی کار خود رفتن و به انت
جزحلغتنامه دهخداجزح . [ ج َ زَ ] (ع ص ) آنکه نظر نماید و زیرکی نماید. (منتهی الارب ). کودکی که نظر کند و زیرکی نماید. (ناظم الاطباء).آنکه چون نظر کند زیرکی نماید. (از متن اللغة
جزحلغتنامه دهخداجزح . [ ج َ زِ ] (ع ص ) غلام جزح ؛ آنکه نظر نماید و زیرکی نماید. (منتهی الارب ). کودکی که نظر کند و زیرکی نماید. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)
زحلغتنامه دهخدازح . [ زَح ح ] (ع مص ) دور کردن کسی یاچیزی را از جای آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). دور کردن کسی را از جای وی . (آنندراج ). دور کردن . (تاج المصادر)
زحکلغتنامه دهخدازحک . [ زَ ] (اِخ ) نام جاییست که در مصراع زیر از رویشده آمده : و یبلغ بها زحکاً و یهبطن ضرغداً.(از معجم البلدان ).
ثابت رطوبتسنجشیpsychrometric constantواژههای مصوب فرهنگستاننسبت گرمای ویژۀ (Cp) هوای مرطوب در فشار ثابت به گرمای نهان (Lv) تبخیر آب متـ . ثابت رطوبتسنجی
سی . پی . یوفرهنگ انتشارات معین[ انگ . ]C.P.U (اِ.) بخشی از کامپیوتر که فرمان ها را پرداخت و اجرا می کند، واحد پردازش مرکزی .