compensatesدیکشنری انگلیسی به فارسیجبران می کند، جبران کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن، تلافی کردن
compensatedدیکشنری انگلیسی به فارسیجبران شد، جبران کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن، تلافی کردن
compensateدیکشنری انگلیسی به فارسیجبران کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن، تلافی کردن
زمینوار جبرانشدهcompensated geoidواژههای مصوب فرهنگستانسطحی ریاضی مشتق از زمینوار که در آن انحراف قائم برای اثرهای عارضه و جبران همایستایی تعدیل شده است
تقاضای جبرانشدهcompensated demandواژههای مصوب فرهنگستانتقاضا برای یک کالا که به شکل تابعی از قیمت کالا و مطلوبیت بیان میشود متـ . تقاضای هیکسی Hicksian demand
قلیاباری سوختوسازی جبرانیcompensated metabolic alkalosisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قلیاباری که در آن با کاهش دم و بازدم، پ.هاش خون به حالت عادی بازمیگردد