colludeدیکشنری انگلیسی به فارسیمحکوم کردن، ساخت وپاخت کردن، تبانی کردن، توطئه چیدن، سازش کردن، سر یکی کردن
برخورددهندهcolliderواژههای مصوب فرهنگستانشتابدهندهای که دو باریکۀ باردار را بهطور شاخبهشاخ با هم برخورد میدهد
برخورددهندۀ خطیlinear colliderواژههای مصوب فرهنگستانشتابدهندهای خطی که در آن دو باریکۀ ذرات باردار در خلاف جهت یکدیگر شتاب میگیرند و با هم برخورد میکنند