اصطداملغتنامه دهخدااصطدام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطدام دو سواره ؛ تصادم یکی بر دیگری و تزاحم آنان به یکدیگر. گویند: تصادم الجیشان و اصطدما. (از اقرب الموارد). تصادم . (اقرب الموارد)
اصطحاملغتنامه دهخدااصطحام . [ اِ طِ ](ع مص ) راست ایستادن ، یقال : اصطحم ؛ اذا انتصب قائماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
اصطخاملغتنامه دهخدااصطخام . [ اِ طِ ] (ع مص ) راست ایستادن مرد. (از اقرب الموارد). راست بر پای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منتصب و قائم بودن .
اصطراملغتنامه دهخدااصطرام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطرام چیزی ؛ قطع کردن آن . (از اقرب الموارد). درویدن درخت و بریدن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطرام نخل ؛ بریدن آن . جدا ک
برخورددیکشنری فارسی به عربیاثر عليه , استقبال , اشتباک , اصطدام , حادثة , حطم , حي , ضربة , عنوان , لقاء , نزاع ، اِحْتکاکٌ
برهم زدنلغتنامه دهخدابرهم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) یکی را بر دیگری زدن . اصطدام . تصادم . (از منتهی الارب ) : نه دستی کین جرس برهم توان زدنه غمخواری که با او دم توان زد. ن
مصطدملغتنامه دهخدامصطدم . [ م ُ طَ دِ ] (ع ص ) باهم کوبنده . (آنندراج ). تصادم کننده . (از ناظم الاطباء). رجوع به اصطدام شود.
اصطحاملغتنامه دهخدااصطحام . [ اِ طِ ](ع مص ) راست ایستادن ، یقال : اصطحم ؛ اذا انتصب قائماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).