زنبورهلغتنامه دهخدازنبوره . [ زَم ْ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از ساز باشد که بیشتر اهل هند نوازند و آن چوبی بود که بردو سر آن دو کدو نصب کرده باشند و دو تار بر آن بسته ، نوازند و آن را
زنبورهفرهنگ انتشارات معین(زَ رَ یا رِ) (اِ.) 1 - نوعی زنبور سیاه بزرگ . 2 - نوعی توپ کوچک ، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک . 3 - سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی
گزنبولغتنامه دهخداگزنبو. [ گ َ زَم ْ ] (اِ) گزنگو یا گزانگبین یا حلوای قدرت . (شعوری ج 2 ورق 303). رجوع به گزنگو شود.
زنبلغتنامه دهخدازنب . [ زَن َ ] (ع مص ) فربه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
زنبوجلغتنامه دهخدازنبوج . [زَم ْ ] (ع اِ) نوعی زیتون وحشی . (از دزی ج 1 ص 605). || نوعی از نیزه ٔ دوشاخ . (از دزی ایضاً). رجوع به همین کتاب شود.