زتلغتنامه دهخدازت . [ زَت ت ] (ع مص ) آراستن ، و فعل آن از باب نصر آید. (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). آراستن . (آنندراج ). تزیین . (از قطر المحیط) (از اقرب الم
زتوخلغتنامه دهخدازتوخ . [ زُ ] (ع مص ) درآمدن کنه به چیزی که چسبیده به آن . (منتهی الارب ). برچسبیدن کنه به هر کس که بر آن آویخت . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). چنگ زدن کنه به آ
زتةلغتنامه دهخدازتة. [ زَت ْ ت َ ] (ع مص ) آراستن عروس در شب زفاف . (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از الوسیط). || (اِ) جهاز سفر، گویند: «اخذ زتته للسفر» و «تزتت للسفر»؛ یعنی