زاجلفرهنگ انتشارات معین(جِ) [ ع . ] 1 - (اِفا. ص .) مرد بلند آواز. 2 - (اِ.) یکی از آهنگ های موسیقی .
زاجللغتنامه دهخدازاجل . [ ج َ ] (ع اِ) منی نر یا منی شترمرغ نر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. (منتهی الارب ). و ر
زاجللغتنامه دهخدازاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد بلندآواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حدیث «لهم زجل بالتسبیح » هم بدین معنی است . (اقرب الموارد). || بطرب درآورنده . (اقرب الموار
زاوللغتنامه دهخدازاول . [ وُ ] (اِخ ) نام قومی و طائفه ای بود. (برهان قاطع).طائفه ٔ زابل . (ناظم الاطباء). و رجوع به زابل شود.
زاوللغتنامه دهخدازاول . [ وُ ] (اِخ ) یکی از جمله ٔ هفت زبان فارسی باشد که آن را زاولی میگفته اند و اکنون متروک است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به زاولی شود.
زاوللغتنامه دهخدازاول . [ وُ ] (اِ) نام شعبه ای از موسیقی . (ناظم الاطباء). گوشه ای از چهل و هشت گوشه ٔموسیقی . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به آهنگ و زابل شود.
زاوللغتنامه دهخدازاول . [وُ ] (اِخ ) همان زابل است . (شرفنامه ٔ منیری ). همان زابل است که سیستان باشد. (برهان قاطع). مبدل زابل است . (فرهنگ نظام ). و بعضی گفته اند زابل مغیر زاو