خدمات هدایت ارتباطcommunication forwarding, CFواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به کاربر امکان میدهد، براساس شرایط تعیینشده توسط مخاطب تماس، محتوای ارتباط (incoming communication) را بهطور خودکار به شمارۀ دیگری هدایت کند
زبورلغتنامه دهخدازبور. [ زَ ] (اِخ ) نام جد محمدبن عبداﷲبن زیاد زبوری ، و او را بمناسبت نام جدش زبوری نامند. (از لباب الانساب سمعانی ). رجوع به زبوری شود.
زبورلغتنامه دهخدازبور. [ زَ ] (ع اِ) زبان جرهم بن فالج و فرزندان او. و ایشان دومین قومند که در «عربه » با زبانی جدید سخن گفتند. یاقوت گوید: دومین زبانی که خداوند بشر را بدان زبا
زبورلغتنامه دهخدازبور. [ زَ ] (ع ص ، اِ) نبشته . فعول است بمعنی مفعول . ج ، زبر ککتب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتاب بمعنی مزبور یعنی مکتوب . ج ، زبر. (اقرب الموارد). نبشته .
زبورلغتنامه دهخدازبور. [ زُ ] (ع اِ) کتابها. ج ِ زِبْر، بمعنی کتاب . (از اقرب الموارد). نبشته ها. ج ِ زبر، نبشته . (منتهی الارب ). جمع زبر است بمعنی مزبور و بدین معنی است قراءة
زبورفرهنگ انتشارات معین(زَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - نوشته ، کتاب . 2 - نام کتاب حضرت داوود از پیامبران بنی اسرائیل .
زبگرلغتنامه دهخدازبگر. [ زِ ب َ گ ُ ] (اِ) لغتی در زَبگُر و زابگر، آپوق . (از برهان قاطع). رجوع به ماده ٔ زیر و «زیگر» شود.
زبگرلغتنامه دهخدازبگر. [ زَ ب َ گ ُ ] (اِ) همان زابگر. (رشیدی ) : گر لاف زند خصم دهان کرده پر از باداز دست حوادث زبگر قسمت او باد.لطیفی (از رشیدی ).
زبگرلغتنامه دهخدازبگر. [ زَ گ ُ ] (اِ) با لفظ زدن و خوردن مستعمل ... بمعنی آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دست بر آن زند که باد از دهانش با صدا بجهد. (آنندراج
زبْرscabrousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطح یا کرکپوشی با زوائد یا کرکهایی خشن شبیه به کاغذ سنباده
پیشپایهواژهنامه آزادپیش+پایه هموگ(معادل) premise از جناب حیدری ملایری from Piš- "before; in front," from Mid.Pers. pêš "before, earlier," O.Pers. paišiya "before; in the presence o