جزیفلغتنامه دهخداجزیف . [ ج َ ] (ع مص ) بیع جزیف ؛ خرید و فروخت بتخمین بدون وزن و پیمانه و شمار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی جُزاف که معرب گزاف و بمعنی خرید و فروش که و
زیفلغتنامه دهخدازیف . (اِ) زفت را گویند و آن صمغی باشد سیاه که بر سر کچلان چسبانند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248)
زیفلغتنامه دهخدازیف . (اِخ ) مردی از نسل یهودا. (اول تواریخ ایام 4: 16). || شهریست در قسمت جنوبی یهودا. (صحیفه ٔیوشع 15:24). || شهری است بر تلی که بمساحت 4 میل از جرون دور و در