زيبقدیکشنری عربی به فارسیسيماب , جيوه , تير , پيک , پيغام بر , دزدماهر , عطارد , يکي از خدايان يونان قديم
زئبقلغتنامه دهخدازئبق . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) مرد طیش کننده . طائش و این از نظر تشبیه است . (تاج العروس ).
زئبقلغتنامه دهخدازئبق . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (معرب ، اِ) معرب زیوه ٔ (ژیوه ) فارسی است و عامه آنرا زیبق گویند. (اقرب الموارد). زئبق در تداول عامه زیبق است . (از دزی ج 1ص 576). زئب
زئبق المقتوللغتنامه دهخدازئبق المقتول . [ زِءْ ب َ قُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) جیوه ٔ کشته . تراب الزئبق ، و هو ان یسحق الزئبق مع بعض الادویة الترابیة بالخل حتی تغیب عیونه ، موت
زئبقةلغتنامه دهخدازئبقة. [ زِءْ ب َ ق َ ] (اِخ ) جد اعلای ابوبکر احمدبن محمد تمار. محدث است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).