کاردارchargé d’affaires, c.d.a.واژههای مصوب فرهنگستانبالاترین مأمور سیاسی سفارت که در غیاب سفیر یا نبود روابط در سطح سفیر مسئولیت هیئت نمایندگی را بر عهده دارد
زچگیلغتنامه دهخدازچگی . [ زَ چ َ / چ ِ ] (حامص ) نفاس . (منتهی الارب ذیل نفاس ). وضع حمل . (ناظم الاطباء).
جزویلغتنامه دهخداجزوی . [ ج ُزْ ] (اِخ ) (ملا...) وی از جانب عراق است ، چند وقتی درهرات بود، باز عزیمت وطن نمود. از اوست این مطلع:عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوشست عاشقی بدنا
جزویلغتنامه دهخداجزوی . [ ج ُزْ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به جزو. ضد کلی . خرد. صغیر. اندک و ناچیز. (ناظم الاطباء). نسبت است به جزو بمعنای جزء عربی : یعنی شکر او بر عموم مردم که
زجیلغتنامه دهخدازجی . [ زُ ج َی ی ] (اِخ ) از وادیهای عمان است واقع در یک فرسخی آن . (از معجم البلدان ).
وی .سی .دیفرهنگ انتشارات معین[ انگ . ]V.C.D (اِ.) 1 - نوعی دیسک فشرده که تصویر و صدا بر روی آن قابل ضبط و پخش است ، ویدیو سی دی .