زودفهمیلغتنامه دهخدازودفهمی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) تیزهوشی . تندفهمی . سرعت انتقال . (فرهنگ فارسی معین ). سرعت انتقال و چالاکی در ادراک . (ناظم الاطباء).
زودفهملغتنامه دهخدازودفهم . [ ف َ ] (نف مرکب ) تیزفهم . (آنندراج ). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. (ناظم الاطباء). تیزهوش . تندفهم . زودیاب . سریعالانتقال . (فرهنگ
جزکلغتنامه دهخداجزک . [ ] (اِ) جبار. (مهذب الاسماء). و آن حرارتی باشد که در سینه پدید آید از خشم یا گرسنگی .