bridlesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرادرزاده، افسار، پالهنگ، دهانه، مهار، عنان، قید، رام کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن
دهنۀ مهارmooring bridleواژههای مصوب فرهنگستانطناب یا زنجیری که دو سر آن را به عرشۀ شناور میبندند و طناب یدککشی به میانۀ آن وصل میشود
دهنة مهار عرضیshroud bridleواژههای مصوب فرهنگستاندهنهای که از آن برای اتصال مهار عرضی به وسایل افزاربندی متحرک استفاده میشود