ضریب اشغال سربهسرbreak-even load factor, break-even factorواژههای مصوب فرهنگستانضریب اشغال توجیهپذیر اقتصادی به لحاظ میزان بار و مسافر که معمولاً برحسب درصد بار و مسافر نسبت به ظرفیت کل یک نوع هواگرد محاسبه میشود
نقطة سربهسرbreak-even point/ breakeven pointواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن شرکت یا بخشی از کسب و کار، فقط به اندازهای کسب درآمد میکند که هزینههای محصول خاص خود را بدون سود یا زیان تأمین کند
نقطة سربهسرbreak-even point/breakeven point, BEPواژههای مصوب فرهنگستاندر هر پرواز شرکت حملونقل هوایی، ضریب اشغالی که در آن درآمد کل با هزینة کل برابر باشد
breakدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ تفريح، شکست، وقفه، شکاف، تنفس، شکستگی، تفریح، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور، شکستن، نقض کردن، از هم باز کردن، فتق داشتن، مکی کردن
برابردیکشنری فارسی به انگلیسیabreast, break-even, co-ordinate, coequally, coordinate, homo-, equal, equi-, equivalent, horizontal, identical, iso-, level, match , peer, quid pro quo, quits,