سرپلbridgehead, BHواژههای مصوب فرهنگستانمنطقهای با فاصلۀ نسبتاً زیاد از کنارۀ رود در اراضی دشمن یا دشمن بالقوه که پس از تسخیر، عبور سربازان و تجهیزات را تسهیل میکند و نیز نقش پایگاهی را دارد که از
خَم مغناطشmagnetization curve,B-H curve, normal magnetization curveواژههای مصوب فرهنگستاننمودار مغناطش یا القای مغناطیسی بهصورت تابعی از میدان مغناطیسی بهکاررفته برای یافتن پارامترهای مهم مادة مغناطیسی
ذاجلغتنامه دهخداذاج . [ ذاج ج ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذج ّ. آینده ٔ از راه . قادم از سفر. || آشامنده ٔ آب .
ذأجلغتنامه دهخداذأج . [ ذَءْج ْ ] (ع مص ) ذئجه ذاجاً؛ جرّعه شدیداً، سخت بدم درکشید آب و مانند آن را.و اندک اندک آشامیدن آب را. (از اضداد است ). || ذأج عصفور؛ ذبح آن . || ذأج
ذأولغتنامه دهخداذأو. [ ذَءْ وْ ] (ع مص ) ذَأی . راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور کردن . ذأوِ اِبِل ؛ دور کردن و راندن شتران را. || پژمردن تره . (تاج المصادر بیهقی
ذالغتنامه دهخداذا. (ع اِ) از اسماء اشارت است برای مفرد و مذکر قریب . این مرد. ذو. هذا. و تثنیه ٔ آن ذان و ذین و جمع آن از غیر صیغه ، اولاء باشد.
ذالغتنامه دهخداذا. (ع اِ) صاحب . مالک . دارا، در حال نصب . ذو در حال رفع و ذی در حال جَرّ. رأیت رجلاً ذا مال ...