belayدیکشنری انگلیسی به فارسیبیلی، دستگیره، عمل پیچیدن، جادستی، اماده کردن، پوشاندن، محاط کردن، وسیله پیچیدن
ابزار حمایتbelay deviceواژههای مصوب فرهنگستانابزاری مکانیکی برای حمایت که با ایجاد اصطکاک در طناب به حمایتچی در مهار صعودگر کمک میکند متـ . گیرانه
ایستگاه حمایتbelay stationواژههای مصوب فرهنگستانمحلی که حمایتچی در آن مستقر میشود و با اتصال به صخره و با کمک ابزار حمایت به حمایت از صعودگر میپردازد