ذودورانلغتنامه دهخداذودوران . [ دُ ] (اِخ ) نام وادئی است در اثیل شمیفررا. || جایگاهی است بارض ملهم در یمامة.
ذودلغتنامه دهخداذود. [ ذَ ] (ع اِ) جماعت سه شتر ماده تا ده یا پانزده یا بیست یا سی یا مابین دو و نه و واحد و جمع در آن یکسان است یا آن جمعی است بی واحد و یا واحد است و جمع آن ا
ذودلغتنامه دهخداذود. [ ذَ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) دفع. طرد. || دور کردن . ذیاد. سوق . راندن . چنانکه شتران را. || دفاع و حمایت از حسب و اهل و مان
ذودولةلغتنامه دهخداذودولة. [ دَ ل َ ] (ع ص مرکب ) خداوند دولت : اقبل ذودولة فقالوالمثل ذا فاتخذ ملاذا.عبد المنعم الجلیانی ، حکیم الزمان .
تَذُودَانِفرهنگ واژگان قرآنآن دوزن منع می کردند - آن دوزن حبس می کردند (از ذود به معناي حبس و منع است ، و مراد از آن در آیه شریفه 23 سوره مبارکه قصص اين است که : آن دو زن گوسفندان خود را
سلاحهای هستهای، میکربی، شیمیاییnuclear biological and chemical weaponsواژههای مصوب فرهنگستانجنگافزارها یا تجهیزاتی که توانایی رهایی و پخش و توزیع مواد شیمیایی یا میکربی یا هستهای سمّی را دارند و برای کشتار و انهدام جمعی از آنها استفاده میشود اختـ
ببینیمگویش خلخالاَسکِستانی: binam دِروی: bin.am شالی: b.in.am کَجَلی: bi:n.âm کَرنَقی: bin.âm کَرینی: bin.âm کُلوری: bin.am گیلَوانی: bin.am لِردی: bin.âm
ببیندگویش خلخالاَسکِستانی: binə دِروی: bin.ə شالی: b.in.ə کَجَلی: bi:n.ə/iya کَرنَقی: bin.ə/a کَرینی: bin.ə کُلوری: bin.ə گیلَوانی: bin.ə لِردی: bin.ə
ببینمگویش خلخالاَسکِستانی: binəm دِروی: bin.əm شالی: b.in.əm کَجَلی: bi:n.əm کَرنَقی: bin.əm کَرینی: bin.əm کُلوری: bin.əm گیلَوانی: bin.əm لِردی: bin.əm
ببینندگویش خلخالاَسکِستانی: binən دِروی: bin.ənd(ə) شالی: b.in.inde کَجَلی: bi:n.ənd کَرنَقی: bin.əndə کَرینی: bin.əndə کُلوری: bin.ənd گیلَوانی: bin.ən لِردی: bin.ənd