ذوالنونینلغتنامه دهخداذوالنونین . [ ذُن ْ نو ن َ ] (ع اِ مرکب ) شمشیر : فزینک فی شریطک ام عمروو سابغة و ذوالنونین زینی .عمروبن معدی کرب و صاحب بلوغ الارب در ج 2 ص 53 در شرح شعر آرد:
ذوالنجللغتنامه دهخداذوالنجل . [ ذُن ْ ن ُ ] (اِخ ) قریه ایست در راه کوفه بمکه و بدانجا آبی شور است . (المرصع).
ذوالنون حکیملغتنامه دهخداذوالنون حکیم . [ ذُن ْ نو ن ِ ح َ ](اِخ ) اوراست شرحی بر معمیات حسین بن محمد شیرازی .
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو] (اِخ ) ابن محمد. از اصحاب حسن بن عبداﷲ عسگری و یکی از روات او. (معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 128 س 3).
ذوالنجمةلغتنامه دهخداذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) خر. (منتهی الارب ). و در تاج العروس ذیل کلمه ٔ نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک ... نبت معروف فی البادیة، قال ابو