ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ادیب نطنزی ابوعبداﷲ حسین بن ابراهیم (یا) محمد نطنزی ملقب بذواللسانین . او راست : کتاب دستور اللغة و خلاص . لغت مترجم عربی
ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) موله بن کشیف . صحابی است . و این لقب را بعلت فصاحت بیان او به وی داده اند. در المرصع ابن الاثیرآمده است : لقب مولابن کشن ک
ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ذُل ْ ل ِ ن َ ] (ع ص مرکب ) آنکه فارسی و عربی داند و نویسد و به هر دو زبان نیکو ترسل و نیکو شعر باشد.
ذواللسانینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه دو زبان بداند.۲. کسی که دو زبان فارسی و عربی را خوب بداند و به هر دو زبان شعر بگوید و چیز بنویسد.
ذؤوجلغتنامه دهخداذؤوج . [ ذَ ئوج ] (ع ص ) احمر ذؤوج ؛ سرخی سرخ . سرخ سیر. احمر ذریحیی . احمر قانی .
ذُوفرهنگ واژگان قرآنصاحب - داراي (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذي" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" مي باشد )
جذولغتنامه دهخداجذو. [ ج َ ذْ وْ ] (ع مص ) جُذُوّ، بتمام معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به آن کلمه شود.
ذلغتنامه دهخداذ. (حرف ) حرف نهم است از حروف الفبای عرب و یازدهم از الفبای فارسی و بیست و پنجم از حروف ابجد و در حساب جمّل آن را به هفتصد دارند. و نام آن ذال است و گاه برای اس