ذوالجلاللغتنامه دهخداذوالجلال . [ ذُل ْ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب بزرگی . صاحب بزرگواری . خداوند بزرگواری و بزرگوار کردن . (قاضی خان بدرمحمد دهار). خداوند بزرگواری . دستورالل
ذوالجلال والاکراملغتنامه دهخداذوالجلال والاکرام . [ذُل ْ ج َ ل ِ وَل ْ اِ ] (اِخ ) خداوند بزرگی و گرامی کردن . (مهذب الاسماء). خداوند بزرگی و بزرگوار کردن . (قاضی خان بدر محمد دهار). اسمی از
ذواللغتنامه دهخداذوال . (اِخ ) (وادی ...) ناحیه ای است از نواحی یمن و قصبه ٔ آن قحمه است ، شهرکی شامی و میان آن و زبید یک روزه راه است . (معجم البلدان ).
ذوالجرازلغتنامه دهخداذوالجراز. [ ذُل ْج ُ ] (اِخ ) نام شمشیر ورقأبن زهیر که بر خالدبن جعفر بزد و آن شمشیر برجست و کار نکرد. (منتهی الارب ).
ذوالجرةلغتنامه دهخداذوالجرة. [ ذُل ْ ج ِرْ رَ ] (اِخ ) باب بن ذوالجرة، او بجنگ ریشهر، شهرک فارسی را بکشت .