ذواللغتنامه دهخداذوال . (اِخ ) (وادی ...) ناحیه ای است از نواحی یمن و قصبه ٔ آن قحمه است ، شهرکی شامی و میان آن و زبید یک روزه راه است . (معجم البلدان ).
ذوالجرازلغتنامه دهخداذوالجراز. [ ذُل ْج ُ ] (اِخ ) نام شمشیر ورقأبن زهیر که بر خالدبن جعفر بزد و آن شمشیر برجست و کار نکرد. (منتهی الارب ).
ذوالجرةلغتنامه دهخداذوالجرة. [ ذُل ْ ج ِرْ رَ ] (اِخ ) باب بن ذوالجرة، او بجنگ ریشهر، شهرک فارسی را بکشت .
ذوالجدرلغتنامه دهخداذوالجدر. [ ذُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی بنزدیکی مدینة که لقاح رسول صلوات اﷲ علیه را در شوال سال ششم از هجرت بدانجامشرکین به غارت بردند. (امتاع الاسماع ص 272 و 274).
ذوالجبینلغتنامه دهخداذوالجبین . [ ] (اِخ ) لقب عمروبن ربیعةبن عمرو. قاله ابن الکلبی . (از المرصع ابن الاثیر).