شغواءلغتنامه دهخداشغواء. [ ش َ ] (ع اِ) عقاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار) (اقرب الموارد). || (ص ) مؤنث اَشْغی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء
شَغَفَهَافرهنگ واژگان قرآندرون قلبش نفوذ کرده (در عبارت "شغفها حبا "يعني محبت يوسف تا شغاف قلب زليخا راه يافته بود و شغاف قلب به معناي غلافي است که محيط به قلب است . )
چاووش غوریلغتنامه دهخداچاووش غوری . [ ش ِ ] (اِخ ) ازامرای دربار سلطان سنجر سلجوقی . وی بر سپاه سلطان سالاری فرمود و وقتی که سلطان لشکر بر سر سلطان مسعود برادرزاده ٔ خود کشیده بعضی از
شغالغتنامه دهخداشغا. [ ش َ ] (ع اِمص ) تقطیر بول . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شغیة. (اقرب الموارد). رجوع به شغیة شود. || ناهمواری دندانها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
شغالغتنامه دهخداشغا. [ ش َ ] (ع مص ) شَغاً. مختلف شدن دندانهای کسی در بلندی و کوتاهی و خروج و دخول . شَغْو. (منتهی الارب ). اختلاف روییدن دندانها در درازی و کوتاهی ، و خروج آن
آیتنفرهنگ نامها(تلفظ: āy tan) (ترکی ـ فارسی) به معنی ماه بدن ، ماه پیکر ، برابر با ماه ؛ (به مجاز) زیبارو .