شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم ا
شطارةلغتنامه دهخداشطارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن . (ناظم الاطباء). || ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت . (فرهنگ فارسی معین )
شطریةلغتنامه دهخداشطریة. [ ش َ ری ی َ ] (ع اِ) نوعی از سعتر است و ورق وی درازبود و بستانی بود و تبریزیان آن را مرزه گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). صعتر بستانی است و به فارسی مرزه
شفاریةلغتنامه دهخداشفاریة. [ ش ُ ری ی َ ] (ع ص ) اذن شُفاریّه ؛ گوش بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).