شطوطلغتنامه دهخداشطوط. [ ش َ ] (ع ص ) شطوطی . ماده شتر بزرگ و درازکوهان . ج ، شطائط. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آن اشتر که هر دو پهلوی کوهان
شطوطلغتنامه دهخداشطوط. [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَطّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).رجوع به شط شود.
شطوطیلغتنامه دهخداشطوطی . [ ش َ طَ طا ] (ع ص ) شطوط. ماده شتر بزرگ کوهان . ج ، شطائط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به شطوط شود.
لَا تُشْطِطْفرهنگ واژگان قرآنستم نکن -از حد خارج نشو - از حق تجاوز نكن -جور نکن - ظلم نکن (از شطط به معناي خروج از حد و تجاوز از حق است )
شَطْأَهُفرهنگ واژگان قرآنجوانه هايش (شطئ گياه به معناي آن جوانههايي است که از خود گياه به وجود ميآيد و در اطراف آن ميرويد )
بچهها کنار حوض نشسته بودند و داشتند آب به سر و روی هم میپاشیدند.گویش اصفهانی تکیه ای: vačahâ kenâr hawz-de hâčašdabânde-vo ov-ešun de saroru yâ arit. طاری: vaččahâ lev-e hawz axxâyand-o ow-šun sarodüm-e yâ arit. طامه ای: vaččun kenâr-e h