شريکدیکشنری عربی به فارسیهم پيوند , همبسته , اميزش کردن , معاشرت کردن , همدم شدن , پيوستن , مربوط ساختن , دانشبهري , شريک کردن , همدست , همقطار , عضو پيوسته , شريک , همسر , رفيق , شريک
آبگویش خلخالاَسکِستانی: âv دِروی: âv شالی: âv کَجَلی: ow کَرنَقی: âv کَرینی: âv کُلوری: âv گیلَوانی: âv لِردی: ov